تأثیر چندگانگی تربیت بر کودکان و نوجوانان
سرفصلهای این مقاله
-
- اما گاهی ما مواجه هستیم با اختلافنظرها که متأسفانه خیلی زیاد است.
- حالا بعد از دوسال وقتی که پدربزرگ و مادربزرگ در کنار کودک هستند.
- نظم 5 سالگی به بعد شکل میگیرد و کار ما میتواند تأثیر مثبتی روی آن داشته باشد.
- نکته دوم اقتدار والدین تضعیف میشود.
- نکته بعدی اینکه بچه پدر و مادرش را بیشتر دوست دارد و نگهدارنده میخواهد محبت بچه را بخرد.
- نکته بعدی افراط در روابط مثبت.
- نکته بعدی این است که گاهی نصیحتهای زیادی انجام میشود که باعث رنجش میشود.
- نکته بعدی والدین گاهی حسادت میکنند به میزان عشق و علاقه بین کودک و مادربزرگ.
- من توصیه میکنم حتی افرادی که سختشان است برای تایم کوتاهتر مثل 2 ساعت بچه را نگه دارند.
- تعدادی از کتابهای انتشارات فرزام برای پرورش فرزندانی توانمند:
- باهوش خوشرو (نسخه pdf)
- باهوش خوشاخلاق (نسخه pdf)
- بازی پدیده شگفت انگیز (نسخه pdf)
زمان مطالعه: 8 دقیقه
صحبتهای سرکار خانم دکتر زهرا امیرآتشانی در برنامه رادیویی از رادیو ایران.
پرسش مجری: ما امروز میخواهیم در رابطه با وجود پدربزرگ و مادربزرگها در مراقبت از بچهها صحبت بکنیم. خب قطعاً این مسئله ویژگیهای خاص خود را دارد. هم میتواند خیلی خوشایند باشد و هم میتواند زمانهایی در تربیت بچهها تداخل ایجاد بکند.
پاسخ دکتر امیرآتشانی: ببینید خانواده انتقالدهنده اصلی دانشها، ارزشها، نگرشها و نقشهای یک انسان هست. اما چیزی که هست اگر تمام اعضای خانواده پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و اطرافیانی که با بچه مشغول هستند. و اجازه میدهند کودک در کنار اینها رشد پیدا کند اگر همه چی هم راستا باشند قاعدتاً رشد فرزند خیلی بهتر پیش میرود.
اما گاهی ما مواجه هستیم با اختلافنظرها که متأسفانه خیلی زیاد است.
و وقتی مدل والدگری افراد با همدیگر متفاوت است. در جایی میتواند کمککننده باشد در کنار هم اما در جاهایی ما به تناقضات شدید برمیخوریم. و اینها میتواند آسیبهای جدی برای فرزندانمان داشته باشد.
نکته اول این است که وقتی کودک زیر ۲ سال هست. که قاعدتاً نگهداری یک فرد در کنار مادر و پدر میتواند عشق و محبت زیادی را به کودک بدهد. از نظر عاطفی کودک را غنی میکنند. مخصوصاً مادربزرگها و پدربزرگها میتوانند این نقش را خوب ایفا کنند و احساس امنیت را به فرزند ما بدهند.
اما در کنارش دو مدل تربیت کردن که این دو مورد چه پدر و مادر باشند. چه مادربزرگ و مادر باشند هر کدام که بخواهند نقش والدین را برای فرزند داشته باشند. زیر ۲ سال مدلهای مختلف تربیت نقصی که ایجاد میکند برای کودک عدم اعتماد به دیگران را ایجاد میکند.
و کودکی که زیر ۲ سال با مدلهای مختلف تربیتی مواجه میشود. در بزرگسالی به راحتی نمیتواند به دیگران اعتماد کند و این از آسیبهایی است که در رشد اجتماعی به وجود میآید حتی در شغلش.
پرسش مجری: آیا زیر 2 سال بچهها آگاه هستند؟
پاسخ دکتر امیر آتشانی: بله قطعاً. تأثیر تربیت ما بر روی آنها وجود دارد. حتی زیر ۶ ماه پژوهشی انجام شده که برای فرزندانی که زیر 6 ماه هستند و تنش خانواده زیاد هست. مخصوصاً چون شما فرمودید اضطراب و استرس و تنشهای خانوادگی موضوع بحث ما نیست.
اما در پرانتز بگوییم که پژوهشها نشان داده است. که میزان رشد شناختی آنها، رشد هیجانی آنها و کلاً عملکرد مغزی آنها به خاطر اضطرابی که در آنها ایجاد شده است، کاهش پیدا میکند.
حالا بعد از دوسال وقتی که پدربزرگ و مادربزرگ در کنار کودک هستند.
و یا هر فرد دیگری که در کنار کودک و در کنار مادر وجود دارد. و کمک میکند به تربیت کودک، باعث میشود کودک انعطافپذیریاش بیشتر بشود. سازگاریاش بیشتر بشود مدلهای مختلف زندگی را دارد تجربه میکند و کودک در برقراری ارتباط بین گذشته و حال توانمندتر میشود.
وقتی که در کنار پدربزرگ و مادربزرگ قرار دارد نمیتواند تجاربی را کسب کند که شاید در خانه نداشته باشند. ممکن است پول آن را نداشته باشند. گاهی اوقات پدربزرگ و مادربزرگها هزینههایی را برای کودکان انجام میدهند که خود مادر و پدر انجام نمیدهند.
من نمیگویم پول چیز خوبی است. اما میگویم گاهی اوقات تجربههایی را برای کودک ایجاد میکند. که آن تجربهها ارزشمند هستند و احساس خوب ارزشها را میتوانند در کودکان ایجاد کنند. نگرش سالمی در کودک نسبت به سالمندی ایجاد میشود.
اینها موارد مثبت و ویژگیهای مثبتی بود که عنوان کردیم. اما یکسری ویژگیهای منفی نیز وجود دارد. مثلاً وقتی فرزند ما در دو مدل تربیت دارد رشد پیدا میکند. پژوهشها ثابت کردند کودکانی که با دو مدل والدگری بزرگ میشوند. حالا این دو میتواند پدر یا مادر باشد و یا مادر و مادربزرگ و یا میتواند افراد دیگری باشد.
مثلاً الآن به خاطر کرونا و بسته بودن مدارس میشود بچه را پیش خاله یا عمه گذاشت و یا یک پرستار را داشته باشند. در هر صورت تفاوت تربیت یکی از بزرگترین مضراتی که دارد این است که بیانضباطی کودک را به همراه دارد.
پرسش مجری: اینکه از چه سنی تا چه سنی ممکن است. بچهها دو والد باشند یعنی با دو نوع تربیت بزرگ شوند. و این باعث انحراف و بینظمی بشود مثلاً از ۲ سالگی تا ۵ سالگی یا سن دیگری را شما میفرمایید؟
پاسخ دکتر امیرآتشانی: بعد از 2 سال مخصوصاً شدت آن در ۳ تا ۵ سال است و بیشترین تأثیر را دارد. چون 5 سالگی شروع مسئولیتپذیری است و باعث میشود که فرزند ما نظم را یاد بگیرد.
نظم 5 سالگی به بعد شکل میگیرد و کار ما میتواند تأثیر مثبتی روی آن داشته باشد.
اما اگر 3 تا 5 سالگی این تفاوت تربیتی را داشته باشیم. میتواند در بینظمی کودک در نوجوانی و بزرگسالی بسیار اثرگذار باشد.
نکته دوم اقتدار والدین تضعیف میشود.
خیلی وقتها ما چیزی را از فرزندمان میخواهیم یا رفتاری را از او میخواهیم. که مادربزرگ و پدربزرگ یا آن شخص نگهدارنده در کنار پدر و مادر یا حتی والد دیگر برعکسش را انجام میدهد.
حالا دلایل مختلفی میتواند داشته باشد. شاید فکر کنند این کار مناسب برای فرزند است شاید میخواهند محبت زیاد به او بکنند. و موارد دیگری که میخواهند محبت کودک را بخرند. و حتی در بعضی از موارد و در شرایط خاص برای پدر و مادرم که این کار را انجام دهند. که دقیقاً قانونی که والدین گذاشتند را نقض میکند.
مثلاً قانون میگذارند که بچه ساعت ۸ یا ساعت ۹ بخوابد و یا پدربزرگ و مادربزرگ میگویند. حالا امشب نه این یک شب نه.
این یک شبها قانون را نقض میکند و میتواند تأثیر منفی بگذارد. و یا نگهدارنده کودک در روز شکلات برای بچه ضرر دارد. و یا مادر تعیین میکند بچه یک دانه بخورد.
مثلاً یک شکلات ساعت 9 خورده و نگهدارنده ساعت ۱۲ به او شکلات میدهد. و حتی بچه خودش اعتراض میکند و نگهدارنده میگوید که نه اشکالی ندارد در اینجا اقتدار پدر و مادر از بین میرود.
نکته بعدی اینکه بچه پدر و مادرش را بیشتر دوست دارد و نگهدارنده میخواهد محبت بچه را بخرد.
در اینجا با کاری که باب میل کودک هست میخواهند محبت را بخرند. اما باز هم باعث میشود که از نظر رشد روانی کودک ما تضعیف شود و در تربیت اختلال ایجاد بشود.
نکته بعدی افراط در روابط مثبت.
مثلاً مادری یا مادربزرگی که کودک را خیلی دوست دارد راضی نیست او نه بشنود. حاضر است از کل دنیا هزینه بکند برای اینکه هر چیزی که این بچه میخواهد فراهم باشد. خوب این افراط در محبت میتواند آسیبهای جدی برای فرزند به همراه داشته باشد. فرزندانی که با این شیوه لوس میشوند با افراد سهلگیر بزرگ میشوند.
پژوهشها ثابت کردند میزان موفقیت این افراد در جامعه کمتر است. گاهی ما نیاز داریم به گفتگو با اطرافیانی که فرزندمان را نگه میدارند. گفتگو میتواند خیلی اثربخش باشد.
وقتی مادربزرگ بداند که محبت بیشازحد الآن او منجر به کاهش موفقیت کودک در آینده میشود. چنین کاری را انجام نمیدهد و موارد دیگری نیز وجود دارد.
مثل اینکه مادربزرگ و پدربزرگها نمیدانند که نقش نگهدارنده کودک را دارند یا نقش والد. اگر نقش نگهدارنده است بحث تشویق و تنبیه و رفتاری که نیاز به بازداری دارند را نباید آنها نقشی برای آن ایفا بکنند. و باید این بخش را به والدین بسپارند.
تشویق در حد معمول باشد مشکلی ندارد اما محبت افراطی نداشته باشند. نگرش به تربیت گاهی متفاوت است و اینکه قوانین مختلف باعث میشود کودک دچار سردرگمی شود.
گاهی کودکان ما مخصوصاً نزدیک به سن نوجوانی یا در سنین نوجوانی طغیان میکنند به خاطر قوانینی که ما در منزل گذاشتیم. و دلیل و ریشه این طغیان تفاوت تفکر و نگرش نگهدارنده کودکان یا مادر و پدر هست.
نکته بعدی این است که گاهی نصیحتهای زیادی انجام میشود که باعث رنجش میشود.
همانطور که شنوندگان عزیز ما میدانند خیلی وقتها نصیحت پدربزرگ و مادربزرگها ارزشمند است و قطعاً مطالب خوبی را بیان میکنند. و در بیان همان مطالب خوب زیادهروی میکنند.
شاید در رابطه با یک نکته ۲ دقیقه صحبت کردن کافی باشد. اما میبینیم که در طی روزهای متوالی که به خانه پدربزرگ و مادربزرگ میرویم، تکرار میکنند.
نکته بعدی والدین گاهی حسادت میکنند به میزان عشق و علاقه بین کودک و مادربزرگ.
با این نکته خودم مواجه شدم که خیلی از مادرها میآید و گلهمند هستند که بچهام مادر همسرم را از من بیشتر دوست دارد. این حسادت خودش زمینهساز دردسرهای آتی خواهد بود و من توصیه میکنم که منطقیتر به این قضیه نگاه بکنید.
و یک نکته اساسی دیگر این است که گاهی پدربزرگها و مادربزرگها حس مالکیت نسبت به نوه خود دارند و فکر میکنند این مال آنها است. و به خاطر حس مالکیت تنشهایی را ایجاد میکنند.
معمولاً خلاء وجود عشق و علاقه را در قسمتهای دیگر زندگی خود سعی میکنند باوجوداین کودک پُر بکنند. این را علاوه بر پدربزرگ و مادربزرگها در اطرافیان دیگر مثل خاله، عمه، دایی و عمو میبینیم.
نمیگویم تمام محبتها این گونه است. خیلی از اوقات محبتها به خاطر عشق و علاقه است. اما محبتهای افراطی به خاطر خلاءهایی هست که در زندگی وجود دارد. این موضوع حتی میتواند برای پرستاران کودک نیز وجود داشته باشد. در حالت عادی مشکلی ندارد اما هر موضوعی افراطی آن باعث مشکلات است.
پرسش مجری: در پایان این مبحث بچهها را بسپاریم به پدربزرگ و مادربزرگها یا نه؟
پاسخ دکتر امیرآتشانی: بله حتماً وقتی فردی میتواند از چند جهت عشق و علاقه واقعی را دریافت کند خیلی خوب است. این کار را انجام بدهیم اما خیلی وقتها پدربزرگها و مادربزرگها توان ندارند.
اگر توان دارند در کنار یک پرستار و یا یک بزرگسال دیگر با پدربزرگ و مادربزرگ بودن میتواند در زندگی آتی فرزندمان نقش اساسی و درستی ایفا کند.
پرسش مجری: حالا اینطرف قضیه را نگاه کنیم. بعضی از پدرها و مادرها توقع بیشازحد از پدر و مادر خود دارند. به عنوان مادربزرگ و پدربزرگ حال ممکن است آنها توانایی نداشته باشد.
ببینید فلانی همکارم پدر و مادرش از بچش مراقبت میکند شما برای ما چه کار کردید؟ باید بچه من را نگه دارید. با این دسته از خانوادهها چه سخنی دارید؟
پاسخ دکتر امیرآتشانی: قطعاً وظیفه هر فردی بزرگ کردن فرزند خودش است. هیچ پدربزرگ و مادربزرگی وظیفه بزرگ کردن فرزند ما را ندارد. تا حد توانشان عشقشان را به فرزند ما بدهند.
من توصیه میکنم حتی افرادی که سختشان است برای تایم کوتاهتر مثل 2 ساعت بچه را نگه دارند.
چون پژوهشها ثابت کردهاند وقتی سالمندان در کنار کودکان هستند. هم علاوه بر از نظر روحی، از نظر جسمی توانمندیهایشان خیلی بیشتر میشود. حتی نیرویی که این افراد میتوانند دستشان وارد بکند که قدرت دستشان بعد از 5 هفته در کنار یک کودک افزایش پیدا میکند.
وقتی یک سالمند در کنار یک بچه در یک بازه پنج هفتگی قرار بگیرد این مزایا را دارد: میزان افسردگیهای شدید آنها کاهش پیدا میکند، میزان فشارخون افراد کاهش پیدا میکند.
اما چیزی که هست اینکه وقتی که پدربزرگ و مادربزرگ نوه پیششان باشد. ولو شیطون و قانونگریز و یا هر مورد دیگر که باشد. بودن در کنار نوه میتواند اثر مثبتی برای خود پدربزرگ و مادربزرگ داشته باشد. و من توصیه میکنم این موهبت الهی را بههیچوجه از دست ندهید و نوههایشان را نگه دارند.
پرسش مجری: سوالی هست که پاسخ نداده باشید؟
پاسخ دکتر امیرآتشانی: یکی از دوستان در رابطه با تفاوتهای جنسیتی مطرح فرمودند. که گفتند پدربزرگها و مادربزرگها بچههای دختر را از بچههای پسر بیشتر دوست دارند.
مادربزرگ خود من دقیقاً برعکس بود. من تصورم این است که علاقه و دوست داشتن بستگی به جنسیت ندارد و بستگی به نوع روابط دو گروه با همدیگر دارد.
خود میزان عشق و علاقه متقابلی که آن مادر و مادربزرگ میدهند اینا همه تأثیرگذار است و وضعیت فرهنگی در یک جامعه جنسیتی یک گروه در مورد پسر و یک گروه در مورد دختر میتواند تأثیرگذار باشد.
دیدگاهتان را بنویسید