قلعهی خودت را بساز
زمان مطالعه: 4 دقیقه
از سه سناریو زیر، کدام یک بیشتر آزارت میدهد؟
الف) حقوق دوستانت افزایش پیدا کند و حقوق تو ثابت بماند.
ب) حقوق دوستانت ثابت بماند، حقوق تو هم همینطور.
ج) میانگین حقوق دوستانت کاهش یابد، حقوق تو هم همینطور.
اگر پاسخت گزینهی الف است، نگران نباش، کاملاً نرمال است. تو هم یکی دیگر از قربانیان حسادت هستی.
این یک قصهی روسی است؛ کشاورزی یک چراغ جادو پیدا میکند. لکسس میکند؛ از بین ابرها یک جن ظاهر میشود و وعده میدهد که یک آرزوی او را برآورده کند. کشاورز مدتی به آن فکر میکند. در نهایت میگوید: همسایهی من یک گاو دارد و من ندارم. دوست دارم کاوش بمیرد.
ممکن است تو هم با آن کشاورز هم ذات پنداری کنی، هر قدر هم که مضحک به نظر برسد. این را بپذیر: مشابه چنین افکاری در مقطعی از زندگی حتماً برایت پیش آمده است.
تصور کن حقوق همکاران افزایش پیدا کند و به تو فقط کارت هدیه بدهند. حسودیات میشود. این مسئله، زنجیرهای از رفتارهای غیرمنطقی را به همراه دارد. دیگر به او کمک نمیکنی، در برنامههایش سنگ میاندازی و حتی ممکن است لاستیکهای پورشهاش را پنچر کنی. چه بسا زمانی که موقع اسکی پایش میشکند، مخفیانه شادی کنی.
سرفصلهای این مقاله
از بین تمام احساسات، «حسادت» احمقانهترینشان است.
چرا؟ چون تقریباً به آسانی میتوان خاموشش کرد. برخلاف خشم، ناراحتی، یا ترس. بالزاک مینویسد: «حسادت احمقانهترین عادت بد است، چون حال یک مزیت هم ندارد.»
به طور خلاصه، حسادت خالصانهترین نوع خودستایی است. علاوه بر این، وقت تلف کردن محض است.
خیلی چیزها به حسادت دامن میزنند؛ دارایی، موقعیت اجتماعی، سلامتی، جوانی، استعداد، شهرت، زیبایی. اغلب حسادت، به خاطر عکسالعملهای فیزیکی یکسان، با رشک اشتباه گرفته میشود.
تفاوت رشک و حسادت:
موضوع حسادت یک مورد خاص مثل موقعیت اجتماعی، پول، سلامتی و … است.
حسادت به دو نفر احتیاج دارد، اما رشک به رفتار نفر سوم بستگی دارد. مثلاً: پیتر به سام رشک میورزد، چون دختر زیبای همسایه به جای او به سام تلفن میکند.
با حسادت، به طور تناقضآمیزی، نسبت به کسانی که به لحاظ سن، شغل و محل سکونت با ما یکساناند، ابراز نفرت میکنیم.
ما به تجار قرن پیش حسودی نمیکنیم. به گیاهان و حیوانات غبطه نمیخوریم. به میلیونرهای آن سوی جهان حسودی نمیکنیم. فقط به میلیونرهای آن سمت شهر حسودی میکنیم.
به عنوان یک نویسنده، به موسیقیدانان، مدیران یا دندانپزشکان حسودی نمیکنم، ولی به نویسندگان حسودی میکنم. به عنوان یک مدیرعامل به مدیران عامل بزرگتر حسادت میکنید. به عنوان یک سوپر مدل به سوپر مدلهای موفقتر حسادت میکنید.
ارسطویی این را میدانست: «کوزه گران به کوزه گران حسادت میکنند.»
این ما را به یک اشتباه کلاسیک عملی میرساند. فرض کن موفقیت مالی به تو این فرصت را داد که از محله فقیرنشین نیویورک به محله بالانشین شرق منهتن نقل مکان کنی. در چند هفته اول، از اینکه در مرکز همه چیز هستی و دوستانت چه قدر تحت تأثیر آپارتمان جدید و محلهات قرار گرفتهاند لذت میبری. اما خیلی زود متوجه میشوی آپارتمانهایی با متراژهای کاملاً متفاوت احاطهات کردهاند. دوستان هم تراز خود را با کسانی که ثروتمندتراند، معامله کردهای. چیزهایی اذیتت میکند که قبلاً آزارت نمیدادند. در نتیجه حسادت و اضطراب موقعیت اجتماعی، به وجود میآید.
چگونه حسادت را مهار کنید؟
اول از همه، خودت را با دیگران مقایسه نکن.
دوم، دایره تواناییات را پیدا کن. موقعیتی را برای خودت خلق کن که در آن بهترینی. مهم نیست حوزهی مهارتت چه قدر کوچک باشد، مهم این است که پادشاه قلعه هستی.
حسادت هم، مثل همه احساسات، ریشه در گذشتهی تکاملیمان دارد. اگر انسان اولیه غار مجاز، سهم بیشتری از ماموت بر میداشت، برای بازنده اهمیت کمتری داشت.
حسادت به من انگیزه میدهد کاری در این رابطه انجام بدهم. ژن چادرنشینان بیخانمانی که فقط با شکار و ماهیگیری زندگی میکردند ناپدید شده است. در موارد حاد، آنها از گرسنگی مردند، در حالی که بقیه جشن گرفته بودند.
اما، در دنیای امروز حسادت دیگر مهم نیست. اگر همسایهام پورشه بخرد، به این معنا نیست که چیزی از من کم شده است. وقتی دارم از حسادت رنج میبرم، همسرم به من یادآوری میکند: «اینکه حسودی کنی مشکلی ندارد، اما فقط به کسی حسادت کن که آرزو داری مثل او بشوی.»
منبع مقاله: گزیدهای از کتاب هنر شفاف اندیشیدن، نوشتهی رولف دوبلی؛ ترجمهی عادل فردوسی پور.
دیدگاهتان را بنویسید