نظریه دلبستگی
زمان مطالعه: 2 دقیقه
بالبي دلبستگي را به عنوان تمايل انسانها به ساختن پيوندهاي عاطفي قوي با فردي خاص تعريف نموده است. نظريه دلبستگي بر اساس نوع تعامل کودک با مراقب اولیه که معمولاً مادر است
و همچنین نحوه پاسخگویی او به نیازها و عواطف کودک پايهريزي شده است تا جنبههاي کليدي رفتار، کار و عشق انسانها در سالهای بعدی زندگی را توضيح دهد. کنش به هنجار اکتشاف گري که از مشخصههاي افراد داراي دلبستگي ايمن میباشد، انعطاف پذيري و جسارت لازم را براي آزمونگري و تجربه آموزي در اختيار فرد ايمن قرار ميدهد.
سرفصلهای این مقاله
- نظریهی دلبستگی با مطالعهی تاثیر جدایی و فقدان آغاز شد.
- او همچنین تشخیص داد که به منظور ارزیابی تاثیر جدایی باید تعیین کرد که آیا کودک به مراقب خود
- دلبسته است یا خیر.
- کتاب داستانهای انتشارات فرزام که توسط روانشناسان موسسه فرزام تالیف شدهاند و در فرزند پروری
- مناسب به شما کمک میکنند:
- ماهی سیاه شجاع (نسخه چاپی)
- کلمات جادویی (نسخه ویدیو)
- یک راه حل عالی (نسخه چاپی)
- مجموعه کتاب داستان (3 جلدی)(نسخه ویدیویی)
نظریهی دلبستگی با مطالعهی تاثیر جدایی و فقدان آغاز شد.
جان بالبی روانپزشک کودک، که به همراه ملانی کلاین روان تحلیلگر کودک، مطالعه میکرد، شروع به توسعه ایدههای خود پیرامون نظریهی دلبستگی و مستندسازی و ثبت تاثیر جدایی از مراقبان بر کودکان در سالهای دهه ۴۰ میلادی در انگلستان کرد. یعنی زمانی که فقدان و قطع روابط دلبستگی چشمگیری به علت جنگ جهانی دوم وجود داشت.
همکار بالبی، جیمز رابرتسون، که به عنوان مددکار اجتماعی و روانتحلیلگر آموزشدیده بود، سه مرحلهای را که کودکان به هنگام جدایی از مراقبان خود تجربه میکنند، توصیف کرد: اعتراض، ناامیدی و گسستگی.
جیمز رابرتسون و همسرش جویس رابرتسون، که او نیز در حرفهی مددکاری اجتماعی و روانتحلیلگری آموزش دیده بود،
به این بینش رسیده بودند که واکنشهای کودک متعاقب جدایی از مراقبان، متاثر از کیفیت دلبستگی آنها پیش از جدایی و همچنین کیفیت مراقبت تجربه شده پس از جدایی است.
ماری اینزورث همکار بالبی و رابرتسون، که در مقام روانشناس آموزش دیده بود، به ثبت چگونگی تاثیر کیفیت رابطهی دلبستگی قبل از جدایی بر واکنش به جدایی، نیز علاقمند بود.
او همچنین تشخیص داد که به منظور ارزیابی تاثیر جدایی باید تعیین کرد که آیا کودک به مراقب خود
دلبسته است یا خیر.
با این نیت، او شروع به مطالعات مبتنی بر مشاهده طبیعی ۲۶ مادر و نوزاد در اوگاندا کرد. جایی که به او گفته شده بود نوزادان، در زمان از شیر گرفتن، مدت زمان کوتاهی از مادرانشان جدا میشوند. اگرچه اکثر نوزادان به خاطر از شیر گرفتن جدا نشده بودند، مشاهدات و بررسیهای میدانی گستردهی اینزورث، بینشهای مهمی درباره رشد دلبستگی فراهم آورد.
او چندین رفتار را در نوزادان شناسایی کرد که نشان میدادند کودک به مراقبی خاص دلبسته است. اینزورث اشاره کرد که این رفتارها، علاوه بر آنکه نشانگرهای دلبستگی هستند، رشد بعدی رابطهی دلبستگی را تسهیل میکنند.
به طور مثال، ابراز شور و شعف و استقبال از مادر وقتی که او وارد اتاق میشود نشان دهندهی دلبستگی نوزاد و مادر است، ولی این رفتار با افزایش احساسات مثبت مادر در قبال کودک موجب شکل یک رابطهی دلبستگی مثبت نیز میشود. از دیدگاه نظریهی دلبستگی، دلبسته نشدن به مراقب اصلی یا صرفاً داشتن دلبستگی ضعیف بسیار نامحتمل است.
ناتوانی در شکلدهی دلبستگی خاص به مراقبان اصلی بسیار زیانآور است. الگوهای دلبستگی در حکم راهبردهای انطباقی در نظر گرفته میشوند
و به کودک اجازه میدهند حتی رابطهی دلبستگی را، با وجود مراقبتی کمتر از حد بهینه، حفظ کند؛ البته در صورت ناایمن بودن این الگو، برخی پیامدهای منفی تحول را در پی خواهد داشت.
دیدگاهتان را بنویسید