فرزند پروری بر اساس هوش هیجانی
زمان مطالعه: 3 دقیقه
هوش هیجانی به معنای آگاهی از احساسات خود و دیگران، مدیریت احساسات خود، ایجاد انگیزه در خود، توانایی در همدلی کردن، توانایی در کنترل تکانههای هیجانی و مدیریت روابط است. «گلمن»
پژوهشها نشان میدهند آگاهی از هیجانها و توانایی مدیریت احساسها بیش از بهره هوشی تعیین کننده موفقیت در تمام بخشهای زندگی خواهد بود.
کلید فرزند پروری موفق بر پایه ژرف ترین احساسات، عشق و محبت نسبت به فرزند است که صرفاً به وسیله همدلی و درک متقابل نشان داده میشود.
فرزند پروری درست از درون خود والدین شروع میشود و سپس لحظه به لحظه از طریق به صحبت گرفتن فرزند در مواقعی که هیجان زده، ناراحت، خشمگین یا ترسیده است، ادامه مییابد.
سرفصلهای این مقاله
برای والدینی که آموزشگر هیجان هستند، این 5 مرحله اتفاق میافتد:
1 از هیجان فرزندشان آگاه میشوند.
2- این هیجان را چون فرصتی برای نزدیک شدن و آموزش میپذیرند.
3- همدلانه به صحبتهای فرزندشان گوش میدهند و احساسات او را میپذیرند.
4- کودک را یاری میکنند تا واژههایی برای احساسش بیابد و برای آن نامی بگذارد.
5- در حین شناخت رویکردهای حل مشکل کنونی، محدودیتهایی نیز برای کودک تعیین میکنند.
طبق پژوهشهای انجام شده، کودکانی که والدین آنها پیوسته آموزش هیجان را بکار میبرند، وضعیت جسمانی بهتر و نمرات تحصیلی بالاتری از کودکانی دارند که چنین راهنماییهایی به آنها ارائه نشده است.
این کودکان سازگاری بهتری با دوستان خود دارند، مشکلات رفتاری کمتر و گرایش کمتری به رفتار خشونت آمیز دارند و خلاصه اینکه این کودکان از سلامت هیجانی بیشتری برخوردارند.
آموزشگری هیجان به معنی پایان دادن به مقررات و انضباط در خانواده نیست.
در حقیقت وقتی والدین و فرزندان با یکدیگر صمیمیت هیجانی داشته باشند، والدین قدرت بیشتری در زندگی خواهند داشت و نقش آنها تأثیرگذارتر خواهد بود.
به هر حال، والدین باور نکردن و نپذیرفتن احساسات کودکان را از گذشتگان به ارث بردهاند. تنها به دلیل اینکه کودکان کوچکتر، غیر منطقیتر،کم تجربهتر،کم قدرتتر از بزرگترها هستند.
جدی گرفتن هیجانهای کودک نیازمند همدلی، مهارتهای خوب گوش دادن و تمایل به دیدن همه چیز از دیدگاه آنهاست.
گرچه باور داریم والدین همیشه عاشق فرزندان خود هستند، اما شواهد تاریخی نشان میدهند متأسفانه نسل گذشته لزوم شکیبایی، خویشتنداری و مهربانی در رابطه با کودک را باور نداشتند.
یکی از مسئولیتهای مهم والدین، گوش دادن به فرزندانشان است. نه تنها آنچه میگویند را بشنوند، بلکه احساسی که در پس این واژههاست را نیز درک کنند.
والدین باید به احساسات فرزندشان خالصانه احترام بگذارند و باید تلاش کنند تا با فرزندان خود همدلی کنند.
همیشه باید در تعامل بین والد کودک احترام به خود در هر دو طرف حفظ شود. جملههایی که نشانگر درک والد از احساس فرزندش است، بر جملههای پیشنهادی ارجحیت دارد.
گرچه همه رفتارها قابل قبول نیستند، اما همه احساسها و خواستهها قابل پذیرش هستند. بنابراین والدین باید برای رفتارها محدودیت تعیین کنند، نه برای هیجانها و خواستهها.
آنچه مهم است والدین باید زمانی به فرزندان خود واکنش نشان دهند که احساسات آنها هنوز شدید نشدهاند. به عبارت دیگر احساسات نباید پیش از رسیدن کودک به توجهی که به آن نیاز دارد، شدیدتر شوند.
چنین کودکانی در درازمدت به روشنی درمییابند والدینشان آنان را درک میکنند، با آنان همدلی میکنند و عمیقاً به آنچه در زندگی آنها اتفاق میافتد، اهمیت میدهند. این کودکان برای آگاه شدن از توجه والدین نسبت به خودشان نیاز به تخلیه هیجانی ندارند.
و در آخر اینکه این شیوه فرزند پروری پیوند عاطفی بین والدین و فرزندان را محکمتر میکند.
در این صورت فرزندان پذیرش بیشتری نسبت به خواستههای والدین خواهند داشت و والدین خود را، محرم راز خود میدانند.
منبع مقاله: کتاب فنون افزایش هوش هیجانی کودکان؛ نوشته جان گاتمن.
دیدگاهتان را بنویسید