شما را هم آزمایش میکنند!
زمان مطالعه: 2 دقیقه
فاصلهی میان 14 تا 18 ماهگی، سن شگفتانگیزی است. در این دوره کودک میآموزد که خواستهها و الویتهای دیگران، با خواستهها و الویتهای او متفاوت است؛ اما آنها از ابتدا اینگونه فکر نمیکنند.
تصور آنها این است که اگر من چیزی را دوست دارم، کل دنیا نیز باید آن را دوست بدارند. باوری که مبدأ کودک نوپا را تشکیل میدهد.
سرفصلهای این مقاله
من این باور آنها را «هفت قانون مدیریت از نگاه کودک» نامیدهام:
- اگر چیزی را بخواهم، آن چیز مال من است.
- اگر چیزی را به تو بدهم و بعد نظرم را عوض کنم، باز آن چیز مال من است.
- اگر بتوانم چیزی را از تو بگیرم، آن چیز مال من است.
- اگر چیزی را با هم بسازیم، تمام اجزای آن مال من است.
- اگر چیزی شبیه مال من باشد، آن چیز مال من است.
- اگر آن چیز مال من است، فارغ از اینکه چه باشد، هرگز مال دیگری نخواهد شد.
- اگر چیزی مال تو است، آن چیز مال من است.
در 18 ماهگی، بچهها میفهمند این نقطه نظر شاید همیشه درست نباشد.
کودکان در برابر این اطلاعات جدید چگونه عکسالعمل نشان میدهند؟ مثل همیشه با آزمودن آن.
قبل از 2 سالگی بچهها دست به کارهایی میزنند که والدین دوست ندارند. اما بعد از 2 سالگی بچههای کوچک دقیقاً آنچه را انجام میدهند که والدین آنها نمیخواهند.
ظاهر این کوچولوهای دوست داشتنی و مطیع، تبدیل به دیکتاتورهای کوچولوی سرکش میشود. بسیاری از پدر و مادرها تصور میکنند کودکانشان در این دوره، فعالانه آنها را به مبارزه دعوت میکنند.
اما این تصور اشتباه است. کودک در این دوره به طور طبیعی برنامهی تحقیقی و پیچیدهای که با تولد او آغاز شده است را گسترش میدهد.
شاید بچهها درکی وسیع از جهان نداشته باشند؛ اما به خوبی میدانند چگونه باید بر آن فائق آیند.
منبع مقاله: قوانین مغز: برای بقا و موفقیت در محیط خانه، کار و تحصیل؛ جان مدینا، ترجمه: زهره احمدیان.
دیدگاهتان را بنویسید