رشد و تکامل فراحافظه
سرفصلهای این مقاله
رشد و تکامل فراحافظه:
فراشناخت اصطلاحی است که روان شناسان شناختی برای اشاره به دانش ما درباره ذهن انسان و قابلیتهای آن و از آن جمله آگاهی درباره نقاط ضعف و نقاط قوت ذهن و راههای بازبینی و کنترل فرایندهای شناختی خود به کار میبرند.
برای مثال، مخزن فراشناختی شما ممکن است حاوی این شناخت باشد که شما مسائل ریاضی را بهتر از مسائل کلامی حل میکنید.
برای حل مسائل دشوار باید به اطلاعاتی که ارتباط بیشتری با مسئله دارند، به طور گزینشی توجه کنید
یا پیش از اعلام حکم، درستی راه حل پیشنهاد شده برای مسئله را مجدداً بررسی کنید.
یکی از جنبههای مهم فراشناخت، فراحافظه است (دانش فرد درباره حافظه و فرایندهای حافظه).
فراحافظه هنگامی در کودکان مشاهده میشود که آنها تشخیص میدهند. مثلاً برای یادآوری مطالب، محدودیتهایی وجود دارد، بعضی چیزها را آسانتر از چیزهای دیگر میتوان به یاد آورد و کمکی که بعضی از راهبردها به یادآوری میکنند، سودمندتر از راهبردهای دیگر است.
نشانههای فراحافظه نخستین بار چه موقع ظاهر میشوند؟
شاید زودتر از آنچه ممکن است حدس بزنید.
اگر از کودکان بخواهید تا محل اختفای پوست حیوانی (مثلا پرنده بزرگی را که با کاه یا پنبه پرشده است). به خاطر بیاورند تا بتوانند او را از خواب بیدار کنند، حتی کودکان 2 تا 3 ساله به جایی که شیء در آنجا قرار داده شده است، نزدیک میشوند و در آنجا میایستند یا حداقل به طور مکرر به آن نقطه نگاه یا اشاره میکنند.
کارهایی که اگر اسباب بازی در معرض دید باشد یا اگر نیازی به یادآوری محل اختفای آن نباشد، انجام نمیدهند. بنابراین، تقریباً تا 2 سالگی، کودکان بخش سادهای از دانش مربوط به حافظه را فرا گرفتهاند: اگر کسی بخواهد چیزی را به خاطر بیاورد، باید در آن زمینه کار کند!
دانش مربوط به حافظه بین 4 و 12 سالگی به طرز نسبتاً چشمگیری افزایش مییابد.
با اینکه یک کودک 4 ساله ممکن است بداند که یادآوری فهرستهای کوتاه از یادآوری فهرستهای بلند آسانتر است
و یادآوری فهرست طولانی به کوشش بیشتری نیاز دارد.
کودکان زیر 7 سال همیشه عملکرد خود را در تکالیف مربوط به حافظه بیشتر و مقدار کار لازم را برای یادگیری مطالب کمتر از حد واقعی برآورد میکنند.
کودکان تقریباً تا 7 سالگی نمیتوانند تشخیص دهند که یادآوری مطالبی که با هم ارتباط دارند
و میتوان آنها را به صورت مقولههایی سازمان داد،
از یادآوری مطالبی که هیجگونه رابطهای با هم ندارند، آسانتر است.
با اینکه کودکان 7 تا 9 ساله میدانند که مرور ذهنی و گروهبندی مطالب راهبردهای حافظهای اثربخشتری از یک بار نگاه کردن ساده یا نام دادن به مطالب است،
به نظر میرسد تا 11 سالگی هنوز تشخیص نمیدهند که سازمان دادن از مرور ذهنی اثربخشتر است.
سرانجام اینکه به نظر میرسد که دانش کودکان خردسال درباره راهبردهای ذهنی موجود برای بازیابی اطلاعات از حافظه درازمدت بسیار اندک است.
آنها بیشتر تمایل دارند که برای یادآوری مطالب به یادآوری کنندههای خارجی، مانند یادداشتهای نوشته شده، متکی باشند.
با اینکه ممکن است کودکان 7 ساله تشخیص دهند که یادداشت میتواند در یادآوری مطلبی به آنها کمک کند،
احتمالاً به اندازه کودکان 9 تا 11 ساله نمیدانند که اینگونه (یادآوری کنندهها) را در کجا بگذارند تا از کمک آنها مطمئن باشند.
بین حافظه و فراحافظه چه رابطهای وجود دارد؟
آیا دانش مشخص درباره حافظه، چگونگی عملکرد او را در آزمونهای گوناگون تعیین میکند؟
پاسخ، آنگونه که شاید انتظار داشته باشیم، ساده نیست. جان کاوانا و ماریون پرلموتر پس از بررسی کتابها و مقالههای نوشته شده در این زمینه، چند پژوهش حاکی از وجود رابطهای کم تا متوسط در بین حافظه و فراحافظه پیدا کردند.
لیکن، به چند دلیل، نمیتوان باور کرد که سطح فراحافظه شخص همیشه عملکرد او را در آزمونهای حافظه تعیین میکند.
بیورک لوند و زمان دریافتند که کودکان 7 تا 9 ساله میتوانند نام بیش از 75% همکلاسیهای خود را به خاطر بیاورند
درحالی که هیچگونه راهبرد از پیش موجودی نداشتهاند تا در بازیابی این اطلاعات به آنها کمک کند.
ظاهراً یادآوری خوب نیازی به فراحافظه خوب ندارد.
افزون بر این، کودکانی که از سهولت یادآوری مطالب طبقهبندی شده آگاهی دارند. ممکن است خودشان هنگام مطالعه برای شرکت در یک آزمون یادآوری، از طبقهبندی مطالب عاجز باشند.
فراحافظه خوب، ضامن یادآوری خوب نیست.
یکی از دلایلی که فراحافظه خوب ممکن است همیشه تعیین کننده یادآوری خوب نباشد آن است که:
کودکانی که آگاهی بیشتری درباره فرایندهای گوناگون حافظه دارند، ممکن است همیشه ندانند کدام راهبرد را انتخاب کنند یا چرا فلان کاربرد، کارایی بیشتری دارد.
برای مثال، کودک 7 سالهای که از مزایای سازمان دادن آگاهی دارد،
اگر از کارایی مرور ذهنی نیز آگاهی داشته باشد، ممکن است نتواند مطالبی را که میخواهد بیاموزد، سازماندهی کند.
در نتیجه، عملکرد این کودک دانا در آزمون یادآوری ممکن است از کودک 5 ساله نه چندان دانایی که از مزایای ذهنی آگاهی دارد، ولی درباره سازمان دادن چیزی نمیداند، بهتر نباشد.
چندی پیش ویلیام فابریسیوس و لین کاوالیه فرضیهای پیشنهاد کردند که به موجب آن جنبهای از فراحافظه، که نزدیکترین رابطه را با رفتار واقعی حافظه دارد، صرف آگاهی از کار یک راهبرد نیست، بلکه آگاهی از علت کار آن راهبرد است.
فابریسیوس و کاوالیه برای آزمون این فرضیه از کودکان 4، 5 و 6 ساله پرسشهایی به عمل آوردند تا معلوم کنند که آیا:
1- آنها میدانند که برچسب زدن به اشیا باعث بهبود یادآوری آنها میشود.
2- تبیینی برای علت موثر بودن فن برچسب زدن دارند.
آنگاه توجه کردند تا ببینند آیا زمانی که به کودکان دستور داده شد مجموعه عکسهایی را که به آنها نشان داده شد به خاطر بیاورند، عملاً از راهبرد برچسب زدن استفاده میکنند یا نه.
نتایج آزمایش آشکارا موید فرضیه این پژهشگران بود:
کودکانی که میدانستند برچسب زدن میتواند در یادآوری مطالب به آنها کمک کند،
جز در مواردی، که از علت بهبود یادآوری بر اثر برچسب زدن نیز آگاهی داشتند،
به ندرت به اشیایی که برای یادآوری آنها میکوشیدند، برچسب میزدند.
این یافتهها با پژوهش قدیمیتری، که در آن کوشیده بودند نحوه استفاده از یادیارها و دیگر راهبردهای فراشناختی را به کودکان آموزش دهند، هماهنگی کامل دارد.
به طور خلاصه، بررسیهای آموزشی نشان میدهد که راهبرد تدریس به تنهایی کافی نیست.
آموزش، برای اینکه موثر باشد، باید این آگاهی را نیز به کودکان بدهد که چرا یک راهبرد بر راهبردهای دیگری ارجحیت دارد و استفاده از آن در چه زمانی سودمند است.
در واقع، کودکانی که در هنگام یادگیری راههای استخراج و یادآوری اطلاعات بیشتر این آموزش آگاهانه را از مطالبی که میخوانند، دریافت میکنند، خیلی سریع به راهبردهایی که آموختهاند، متکی میشوند و معمولاً در درک مطالب خوانده شده و دیگر مهارتهای آموزشی پیشرفت مشخصی از خود نشان میدهند.
به نظر میرسد که فهم کودک از چگونگی کار راهبردهای حافظه، بهترین تعیین کننده استفاده او از این فنون است.
در واقع، این یافته که همبستگی بین حافظه و فراحافظه کودکان 10 ساله و بزرگتر از 10 سال
بسیار زیاد است، بدون تردید منعکس کننده این واقعیت است که کودکان بزرگتر
فرصت بیشتری برای پیداکردن پاسخ این سوال داشتهاند که چرا راهبرهای گوناگون حافظه باعث آسانتر شدن کار یادآوری میشود.
در لینک زیر بازیهایی برای تقویت حافظه را ببینید
تقویت حافظه با استفاده از بازی
……………………………………………………………………
راهبردهای حافظه (فرایندهای بازیابی):
تا اینجا دربارهی مرور ذهنی، سازمان دادن و بسط به گونهای صحبت کردیم که گویی این روشها تنها برای ذخیره سازی اطلاعات است.
البته همین فرایندهای کنترلی در جست و جوی اطلاعات و بازیابی آنها از مخزن درازمدت نیز میتواند به ما کمک کند. واقعیتی که کودکان خردسال ممکن است قادر به درک آن نباشند.
به مثالهای زیر توجه کنید:
مایکل پرسلی و جوئل لوین (1980) کودکان 6 و 11 ساله را وادار به بسط 18 جفت محرکی کردند که میخواستند آنها را یاد بگیرند. اندکی بعد، آزمایش یادآوری از کودکان به عمل آمد.
در این آزمایش به نیمی از کودکان هر دو گروه سنی گفته شد تا برای کمک به یادآوری مطالب
از تصویرهای بسطی خود استفاده کنند. ولی به بقیهی کودکان هیچ گونه دستوری داده نشد.
پرسلی و لوین دیدند که کودکان 11 ساله، چه کودکانی که به آنها گفته شده بود تا از تصاویر ذهنی بسطی برای به یادآوردن مطالب کمک بگیرند
و چه کودکانی که چنین چیزی به آنها گفته نشده بود، نزدیک به 65 درصد مطالب را به یاد آوردند.
کودکان 6 ساله، برعکس کودکان 11 ساله، آنها که آموزش بازیابی دریافت کرده بودند، 42 درصد مطالب و آنها که به حال خود رها شده بودند، تقریباً به اندازهی نصف آن، یعنی 23 درصد مطالب را به یاد میآورند.
عجیب به نظر میرسد که گروه دوم کودکان 6 ساله، از تصویرهای ذهنی که برای ترسیم آنها
محتملاً زحمت زیادی شده بودند، به مثابه بخشی از راهبرد بازیابی استفاده نکردهاند.
دانیل کی و تریس بل (1981) نیز در جریان بررسی مشابهی دریافتند که کودکان 7 سالهای که،
هنگام کوشش برای یادسپاری مطالب، آنها را گروهبندی کرده بودند. بعدها، جز در مواردی که به صراحت به آنها یادآوری میشد،
نمیتوانستند از کمک این گروهها برای به یادآوردن مطالب استفاده کنند.
بنابراین پیغامی که از این بررسیها دریافت میشود، پیام مهمی است:
کودکان خردسال، حتی، موقعی که برای ثبت اطلاعات در حافظهی درازمدت، آن اطلاعات را سازمان یا بسط میدهند،
باز هم ممکن است در آزمونهای یادآوری بدتر از کودکان بزرگتر عمل کنند. زیرا برای بازیابی مطالب از حافظه نمیتوانند به همان راهبردهایی متکی باشند که برای ذخیره سازی آن مطالب به کار بردهاند.
دیدگاهتان را بنویسید