مداخلات مستقیم و غیرمستقیم برای آموزش مهارتهای اجرایی
مهارتهای اجرایی شامل کنشهای شناختی سطح بالایی هستند که برای جهتدهی و شکلدهی رفتار هدفمند مهم هستند.
از دیدگاه عصب شناختی این اصطلاح مرتبط با شبکه گستردهای از کارکردهای قشر پیشانی مغز هست و شامل تعداد زیادی از فرایندهای شناختی و روانشناختی است و با آموزش مهارتهای اجرایی اتفاق میافتند.
فرایندها در طول دوره تحول کودک شکل میگیرد و مجموعهای هستند که مدیریت رفتار هدفمند را میسازند. در ادامه به بیان روشهایی برای آموزش مهارتهای اجرایی پرداختهایم.
سرفصلهای این مقاله
- فرایندهای کارکردهای اجرایی و تاثیر آنها بر عملکرد تحصیلی
- آموزش مهارتهای اجرایی
- مداخلات مستقیم برای آموزش مهارتهای اجرایی
- گام اول در آموزش مهارتهای اجرایی: رفتار مشکلی را که میخواهید روی آن کار کنید، شناسایی کنید.
- گام دوم در آموزش مهارتهای اجرایی: یک هدف قرار دهید.
- گام سوم: مراحلی را که کودک برای رسیدن به هدف باید دنبال کند، مشخص کنید.
- گام چهارم: مراحل را به لیستها و چکلیستها یا مجموعه قوانین کوتاهی که باید دنبال شوند، تبدیل کنید.
- گام پنجم: نظارت کنید که کودک فرایند را انجام دهد.
- گام ششم: کم کردن تدریجی نظارت.
- برای افزایش و بهبود دقت و تمرکز میتوانید کتابهای زیر را تهیه نمایید:
فرایندهای کارکردهای اجرایی و تاثیر آنها بر عملکرد تحصیلی
تعین هدف:
1- شناسایی اهداف کوتاه مدت و بلند مدت
2- مشخص کردن هدف و نقطه پایانی
جابهجایی و یا انعطافپذیری شناختی:
1- به آسانی بین رویکردها جابهجا شدن
2- نگاهی دوباره به دیدگاه جدید
اولویتبندی:
1- رتبهدهی بر اساس اهمیت نسبی
2- مشخص کردن آنچه مهم است
سازماندهی:
1- سازماندهی اطلاعات به طور منظم
2- مرتب کردن اطلاعات
استفاده از حافظه فعال:
1- به یاد آوردن اطلاعات (به نحوی که ماندگاری داشته باشد)
2- دست کاری ذهنی اطلاعات
3- پیوند اطلاعات در مغز
خود نظارتی:
1- جابهجایی بررسی ساختار فکری و بازگشت
2- بازنگری به شیوه متفاوت
اتخاذ رویکردهای جایگزین برای آنها دشوار است؛ به نحوی که بر جزئیات بیش از حد تمرکز میکنند و مضامین اصلی را نادیده میگیرند. به علاوه، آنان شاید در فرایندهای حافظه فعال و خود-نظارتی نیز دچار کاستی باشند که موجب میشود در دست کاری ذهنی اطلاعات، خود-نظارتی یا وارسی خود نیز دچار مشکل شوند.
در نتیجه، اغلب اطلاعات دریافتی در ذهن این دانش آموز روی هم انباشته میشود و آنان را سردرگم میکند، به نحوی که فعالیت تحصیلی را برایشان دشوار میشود.
ما برای بررسی کارکردهای اجرایی از قیاس (قیف مسدود) استفاده کردهایم چون این دانش آموزان نمیتوانند با انتقال رویکرد به شیوه انعطافپذیر، قیف را باز کنند، تکالیف نوشتاری، مهارتهای مطالعه و عملکرد آنها در آزمون محدود میشود و نمرات تحصیلی آنان نشان دهنده قدرت ذهنی و هوش نیست. از این رو، در کلاس و شرایط دیگر، برای نشان دادن آنچه یاد گرفتهاند دچار مشکل میشود.
این کاستیها طی دورههای متوسطه اول و متوسطه دوم بیشتر مشخص میشود؛ چرا که حجم و پیچیدگی کار افزایش مییابد و دانش آموزان بیشتر به راهبردهای کارکردهای اجرایی نیاز دارند. طی این دوره، عدم مطابقت بین مهارتهای دانش آموز و موارد مطرح شده در برنامه درسی باعث میشود که او نتواند تمام توانایی خود را نشان دهد.
همین عدم مطابقت، موجب ناامیدی و خستگی شدید دانش آموز میشود و بر اعتماد به نفس و عملکرد او در بلند مدت تاثیر میگذارد. موفقیت علمی همه دانش آموزان، مخصوصاً آنانی که مشکل یادگیری و توجه دارند، به انگیزه، درک مفاهیم علمی و خودکار آمدی آنها مرتبط است.
این فرایندهای شناختی و انگیزشی، رابطه تناوبی با استفاده از راهبردهای کارکردهای اجرایی، تلاش و استمرار فعالیتها دارند.
بنابراین، راهبردهای مربوط به فرایند کارکردهای اجرایی، سرآغاز بهبود عملکرد تحصیلی هستند. وقتی دانش آموزان از راهبردهای کارکردهای اجرایی استفاده میکنند، کارآمدی آنها افزایش و عملکرد تحصیلی آنها بهبود مییابد.
بدین ترتیب با رسیدن به موفقیت علمی، اعتماد به نفس و خودکارآمدی دانش آموز بیشتر و تلاش او بر اهداف مشخصی متمرکز میشود. وقتی دانش آموزان تلاش خود را بر استفاده از راهبردهای کارکردهای اجرایی در زمینه تحصیلی خود متمرکز میکنند، چرخهای از موفقیت آغاز میشود.
دانش آموزان باید نقاط قوت و ضعف خود، راهبردهای مناسب، چرایی، چگونگی، زمان و مکان مناسب برای استفاده از هر راهبرد را درک کنند تا به انگیزه، پشتکار و اخلاق کاری دست یابند.
این درک که فراشناخت نام دارد، به معنای توانایی فکر کردن دانش آموز درباره تفکر و یادگیری خود میباشد و زیر بنای استفاده از فرایندهای کارکرهای اجرایی است.
به عبارت دقیقتر، فراشناخت، به درک و باورهای هر دانش آموز درباره نحوه یادگیری خود و راهبردهایی که میتوانند برای انجام وظایف مشخص به کار گیرند، اطلاق میشود.
بنابراین، اگاهی فراشناختی دانش آموزان شامل دانش و درک آنها از سبک یادگیری و راهبردهای مشخص است که با نقاط قوت و ضعف آنها تطبیق یافته و موجب میشود در کارهای مختلف مهارت کسب کنند. این موضوع در کنار آموزش مهارتهای اجرایی اتفاق میافتد.
آموزش مهارتهای اجرایی
دو شیوه مختلف برای آموزش مهارتهای اجرایی به کودکتان وجود دارد:
1_ طبیعی و غیر رسمی:
میتوانید به شکل طبیعی و به حالت غیر رسمی آموزش مهارتهای اجرایی را انجام دهید. یعنی از طریق نحوهای که به رفتار کودکتان پاسخ میدهید یا با او صحبت میکنید و همین طور با استفاده از بازیهایی که رشد مهارتهای اجرایی مختلف را تقویت میکند.
2_ هدفمند و رسمی:
میتوانید دیدگاه هدفمندتری را انتخاب کنید و به کودکتان آموزش دهید که چگونه در کاری که تاکنون به خاطر ضعف مهارت اجرایی نمیتوانسته انجام دهد، موفق شود.
بسیاری از والدین هر 2 روش را انجام میدهند. «سکو سازی کلامی» و «بازی» هر دو راه خوبی برای جلب همکاری کودک در انجام کارهای مختلف است.
این روشها مثل این است که شما با درست کردن میلک شیک پر از میوه و ماست، انواع مواد غذایی را در برنامه غذایی کودکتان وارد میکنید. در حالی که امکان دارد کودکتان هرگز میوه را به صورت جداگانه نخورد.
این روشها (آموزش مهارتهای اجرایی) منجر به رشد مهارتهای اجرایی کودک میشود بدون اینکه هنگام انجام کارهای روزانه و کارهایی که دوست ندارد، تعارضی ایجاد شود.
همزمان با استفاده از این روشها، میتوانید یک یا دو کار معمول روزانه را که واقعاً برای هر فردی مشکل ایجاد میکند، به عنوان هدف انتخاب کنید و مداخله خاصی را برای آموزش آن به کودکتان طراحی کنید تا او مهارت اجرایی لازم را به دست بیاورد.
تحقیقات نشان میدهند کودکانی که مادران آنها از «سکو سازی کلامی» در سن 3 سالگی برایشان استفاده کردند، مهارتهای حل مسئله و رفتار به سمت هدف بهتری را در مقایسه با همسالان خود در سن 6 سالگی پیدا کردند (این مهارتها دستهای از مهارتهای اجرایی هستند).
منظور از سکو سازی کلامی در آموزش مهارتهای اجرایی چیست؟
سکو سازی کلامی به معنای ارائه توضیحات، راهنماییها و سؤالات متناسب با سطح رشدی کودک است. در واقع به این معنا است که حمایت کافی برای موفقیت کودک ایجاد کنید.
این روش بر کمک به کودک برای فهم روابط، ایجاد ارتباط بین مفاهیم یا مرتبط کردن یادگیری جدید با دانش قبلی تأکید دارد. هر چه کودک مهارتهای بیشتری داشته باشد، بهتر میتواند الگوها را ببیند، بین مفاهیم ارتباط برقرار کند و از دانش قبلی استفاده کند.
حتی این مهارتها، پایهای را برای فراشناخت شکل میدهند که پیچیدهترین مهارت اجرایی است و شامل استفاده از تفکر برای حل مسئله میشود.
هر چه پیشینه دانش کودک و اطلاعات جدید او با اطلاعات قبلی مرتبطتر باشد، برایش آسانتر خواهد بود که به اطلاعات گذشته دست پیدا کند و از آن در مهارتهای مختلف مثل برنامهریزی، سازماندهی مسائل و حل مشکلات استفاده کند.
مداخلات مستقیم برای آموزش مهارتهای اجرایی
گام اول در آموزش مهارتهای اجرایی: رفتار مشکلی را که میخواهید روی آن کار کنید، شناسایی کنید.
واضح است که هر چه بیشتر از دست کودکتان خسته باشید، بیشتر احتمال دارد به شکل کلی به رفتارهای مشکلدار اشاره کنید. در این مواقع اعمال خاصی را توصیف نمیکنید.
وقتی که میگوییم کودک تنبل، بیمسئولیت، نامرتب یا بیعلاقه است، این لغات نکاتی را در رابطه با کودک مطرح میکند اما واقعاً به ما نقطه شروع آموزش مهارتهای اجرایی را نشان نمیدهد.
توصیفهای مفید، رفتارهایی را نشان میدهند که میتوانند دیده یا شنیده شوند. آنها همچنین شرح میدهند که چه زمانی یا تحت چه شرایطی مشکلات ایجاد میشوند.
در ادامه مثالهایی ارائه شده است:
- وقتی زمان انجام تکالیف است، ناله و شکایت میکند.
- کارها را کامل انجام نمیدهد مگر اینکه کسی آنجا باشد تا به او یادآوری کند.
- وسایل شخصی خود را در همه جای خانه میگذارد.
- در انجام تکلیف عجله میکند که باعث میشود تکلیف نامرتب، پر از اشتباه یا بیدقت نوشته شود.
چرا مهم است رفتار مشکلدار را تعریف کنیم؟ چون به شما کمک میکند مشخص کنید دقیقاً چه چیزی را میخواهید آموزش دهید. آموزش پخش نکردن وسایل مدرسه در اتاق نشیمن، یک هدف قابل دسترس است که باعث میشود که بتوانیم قدم بعدی را شروع کنیم.
گام دوم در آموزش مهارتهای اجرایی: یک هدف قرار دهید.
هدف اغلب بیان مثبت رفتار مشکلدار است. در قسمت هدف از اصطلاحاتی استفاده میشود که رفتارهای دیده یا شنیده شده را توصیف میکنند و مشخص میشود که از کودک انتظار انجام چه کاری میرود. با توجه به رفتارهای مشکلداری که بالا گفته شد، اهداف ممکن است موارد زیر باشند:
- تکالیف را بدون شکایت شروع کند.
- کارها را به موقع و بدون یادآوری انجام دهد.
- وسایل شخصی خود را قبل از رفتن به تختخواب اتاق نشیمن جمع کند.
- تکالیف را تمیز و با حداقل اشتباه کامل کند.
بعضی اوقات تعیین هدف به شکل غیررسمی کافی است و میخواهید فقط آن را در ذهنتان نگه دارید. برای مثال: « من مطمئنم زمانیکه پسرم از دبیرستان فارغالتحصیل شود، میتواند اتاقش را خودش مرتب کند.»
با این وجود برای آموزش مهارتهای اجرایی ضعیفی که مهم هستند، بهتر است هدف آشکار و بیرونی باشد. برگرداندن وسایل ورزشی به خانه، بردن تکالیف به مدرسه مثالهایی از اهدافی هستند که ما میخواهیم به طور مستقیم با کودکمان روی یادگیری آنها کار کنیم.
کودکتان را در فرآیند تعیین هدف درگیر کنید. وقتی اهداف در این طبقه قرار میگیرند، درگیر کردن کودکان در فرآیند تنظیم هدف به جای اینکه آنها را مجبور کنیم کاری را که توسط ما مشخص شده است انجام دهند، بیشتر کمککننده است.
تعیین هدف نهایی در فرآیند دستیابی به هدف مهم است اما شما فوراً به آن نمیرسید.
بنابراین باید همزمان اهداف میانی هم قرار دهید. شروع تکالیف بدون یادآورها ممکن است هدف نهایی باشد؛ اما در مراحل اولیه ممکن است نیاز باشد که با هدف شروع تکلیف با کمتر از 3 یادآوری شروع کنید.
از کجا بدانید که هدف میانی معقول چیست؟
به صورت ایدهآل یک خط پایه در نظر میگیرید، رفتار کنونی را اندازه گرفته و اولین هدف میانی را پیشرفت کم در رفتار کنونی قرار میدهید.
بنابراین اگر شما میدانید که او به طور معمول 5 تا 6 بار یادآوری میگیرد تا تکالیفش را شروع کند، شروع مداخله با کمتر از ۳ یا ۴ بار یادآوری به عنوان اولین قدم معقول است.
وقتی میگوییم رفتار کنونی را اندازه بگیرید، واقعاً منظورمان این است که اندازه بگیرید. در مثال بالا، منظور ما این است که تعداد دفعات بروز رفتار را، بشمارید.
نمونههایی از روشهای اندازهگیری در فرایند آموزش مهارتهای اجرایی، در ادامه آمده است:
- از زمانی که کودک میگوید کاری را شروع خواهد کرد تا زمانی که واقعاً شروع میکند، چقدر طول میکشد.
- چقدر کاری را ادامه میدهد.
- تعداد دفعاتی را که رفتار اتفاق میافتد، بشمارید.
- تعداد یادآوریهایی را که قبل از انجام کار به کودکتان دادهاید، بشمارید.
- یک مقیاس 5 درجهای درست کنید و شدت رفتار مشکلزا را اندازه بگیرید.
دیدگاهتان را بنویسید