هوش هیجانی چه تأثیری در زندگی دارد؟
زمان مطالعه: 8 دقیقه
صحبتهای سرکار خانم دکتر زهرا امیرآتشانی در برنامه تلوزیونی به خانه برمیگردیم از شبکه پنج سیما.
پرسش مجری: IQ موضوعی است که در زبان مردم بیشتر وجود دارد. اما در رابطه با EQ یا هوش هیجانی اینطور نیست. لطفاً در رابطه با EQ بیشتر توضیح بدهید.
پاسخ دکتر امیرآتشانی: به نظر من IQ هوش شناختی است، نه تنها نظر من بلکه دانشمندان این حوزه نیز معتقدند که IQ هوش شناختی است.
اما موضوعی که هست این است که علت اینکه ما بیشتر بر روی EQ تلاش میکنیم. و بیشتر راهکار ارائه میدهیم، به این دلیل است که پرورش هوش شناختی 99% آن تا هفت سالگی امکانپذیر است و بخش اعظم آن تا ۵ سالگی کودک.
سرفصلهای این مقاله
- اما خوبی هوش هیجانی این هست که فرد تا ۷۰ سالگی میتواند آن را پرورش بدهد.
- تا آنجا که گفتیم هوش هیجانی درصد زیادی از آن را از خانواده به ارث میبریم.
- در حال حاضر در هوش هیجانی مباحث زیر عنوان میشود:
- ما حداقل ۵ هیجان اصلی داریم:
- اما زمانی که ما در مقابل فرزند خود گریه میکنیم دو حالت بیشتر ندارد:
- خود مادرها در وهله اول باید هوش هیجانی خود را بالا ببرند و در نهایت بتوانند فرزندان خوبی را پرورش
- بدهند.
- اینها هر کدام از موارد مهمی هستند که باید بچهها یاد بگیرند.
- کتابهای انتشارات فرزام برای پرورش فرزندانی توانمند:
- باهوش خوش رو(نسخه چاپی)
- باهوش خوش رو(نسخه pdf)
- آبنباتی برای ذهن فسقلیها: بر اساس شیوه نورواجوکیشن (3 تا 5 سال)(نسخه چاپی)
- شکلاتی برای ذهن کوچولوها: بر اساس شیوهی نورواجوکیشن (5 تا 7 سال)(نسخه pdf)
اما خوبی هوش هیجانی این هست که فرد تا ۷۰ سالگی میتواند آن را پرورش بدهد.
و چون تجربه بر روی آن تاثیرگذار است هرچه افراد بزرگتر میشوند هوش هیجانیشان بیشتر میشود.
برای همین است که ما میخواهیم این تجربه را به جای اینکه یک جوان به سن ۵۰ سالگی برسد و بر اساس تجربه متوجه شود که چطور هیجانات خود را کنترل کند و احساسات خود را بشناسد و به شکل درست از آن در مسائل اقتصادی خود استفاده بکند. ما میخواهیم خانواده این موضوع را در ۵ سالگی به فرزند خود آموزش بدهد. و در ۱۵ سالگی کامل یاد گرفته باشد.
این امر در مسائل شغلی و ناخودآگاه در مسیر شغلی و اقتصادی به شما کمک میکند.
پرسش مجری: پس ما باید روی EQ سرمایهگذاری بکنیم و چگونه این کار را انجام بدهیم؟
پاسخ دکتر امیرآتشانی: همانطور که بیان کردیم ما هوش هیجانی را به این علت خاص میدانیم که فرد در رابطه با تمام افراد دور و برش پیدا میکند و ناخودآگاه به آن اشاره کردید. اما کارآیی و اثربخشی خود فرد در مورد خانواده، جامعه و شغلش منجر میشود. برای همین خیلی اصرار داریم که هوش هیجانی را خانواده بر روی آن کار کند و افزایش بدهد.
تا آنجا که گفتیم هوش هیجانی درصد زیادی از آن را از خانواده به ارث میبریم.
اما مشکل ما این است که مثلاً مادری که هیجان بالایی ندارد وقتی فرزندش به دنیا میآید که علاوه بر اینکه ژنتیک و وراثت را ارث برده است. به غیر از آن در محیطی دارد رشد میکند که برایش شرایط آماده نیست.
در مقابل خانوادههایی را داریم که فرزند علاوه بر اینکه ژنتیکی از هوش هیجانی خوبی برخوردار است، جدای از آن در محیطی بزرگ شده است که در کنار پدربزرگ و مادربزرگ، پدر و مادر که هوش هیجانی بالایی داشتند و این خود کمک میکند که فرزند ما چنین چیزی را در خود پرورش بدهد.
توصیه ما این است که چند راهکار به خانوادهها بدهیم. برویم سراغ اصل مطلب روشهای جلوگیری. از بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است به فرزندانمان آموزش بدهیم و همینطور به خودمان که هیجانات را بشناسیم و بتوانیم آنها را کنترل کنیم.
در حال حاضر در هوش هیجانی مباحث زیر عنوان میشود:
- خودآگاهی
- خود مدیریتی
- آگاهی اجتماعی
- مدیریت رابطه.
که دو مورد اول در وضعیت مباحث با هوش عاطفی مطرح میشود و دو موضوع بعدی سوم و چهارم به پوشش اجتماعی مطرح میشود.
در زمینه هوش هیجانی اولین مطلب این است که ما باید هیجانات اصلی را بشناسیم.
ما حداقل ۵ هیجان اصلی داریم:
- شادی
- غم
- ترس
- شرم
- خشم.
این ۵ هیجان را هم در مورد خودمان و هم در مورد فرزندمان افزایش دهیم.
اولین مورد این باشد که خودآگاهی داشته باشیم. یعنی بدانیم که وقتی من میترسم چه اتفاقی میافتد.
فرزندم میترسد چه اتفاقی افتاده؟ جیغ میکشد یا اینکه ساکت میشود؟ فرار از موقعیت یا اینکه خودش را میزند؟
همه اینطور نیستند. اینها مدلهای مختلفی هستند که بدنهای مختلف و آدمهای مختلف در شرایط متفاوت از خود بروز میدهند.
ببینید آدمها هیجانات مختلفی دارند و مهم این است که هر کسی هیجانات را بشناسد و بداند اینکه چطور بروز پیدا میکند.
یک نفر دیگر در شرایطی بلند شود حرکت کند یا فرد دیگر زمانی که میترسد جیغ بزند و یا یک نفر دیگر سکوت کند. و موارد دیگر مثل عصبانیت و ناراحتی.
دومین مورد این است که ما بتوانیم این را مدیریت کنیم. مثلاً من الآن بسیار از فرزندان خود ناراحت هستم چون کار بدی انجام داده است.
حال من به عنوان مادر میتوانم این ناراحتی را با تصاویر مختلف نشان دهم. مادری که هوش هیجانی بالایی داشته باشد، قطعاً غم خود و ناراحتی خود را میتواند کنترل کند و خیلی خوب با فرزند خود صحبت بکند. که مثلاً پسرم یا دخترم من از این رفتار شما بسیار رنجیدم و این علت است.
اما مادری که هوش هیجانی پایینی دارد در چنین شرایطی مینشیند گریه میکند. این گریه نشاندهنده بالا رفتن هيجانات ماست. ما نمیگوییم گریه نکند. خیلی زمانها لازم است که ما اشک بریزیم تا به طرف مقابل نشان بدهیم که چقدر ناراحت هستیم و یا اینکه خودمان تخلیه احساسی بشویم.
اما زمانی که ما در مقابل فرزند خود گریه میکنیم دو حالت بیشتر ندارد:
یا بچه را شرمنده میکنید که این خود آسیب رساندن به فرزندمان است و نکته بعدی این است که بچهها که این شخصیت استوار و پشتوانه بودن پدر و مادر را از دست میدهند و دیگر نمیتوانند مادر را به عنوان یک پشتوانه معنوی در کنار خودش داشته باشد.
قرار است فرزندانمان از پدر و مادر خود همواره به عنوان افراد قوی یاد کنند. اگر من احساس کنم که مادر و پدر من انسانهای ضعیف هستند. من نمیتوانم اعتماد به نفس خودم را خوب حفظ کنم و خیلی به خانواده تکیه کنم.
سومین مورد در این رابطه، آگاهی اجتماعی است. نکته اینکه حتماً به صدای آشپزخانه توجه داشته باشیم که مادر با هیجان بیشتر کار میکند. سر و صدا از آشپزخانه بیشتر است و یا اینکه عصبانی شده است و در چنین شرایطی اگر همسر یا فرزند خانواده توجه داشته باشند و بروند ببینند مادر مشکلش چیست و بگوبند به مادر یا همسر برایت چایی بیارم تا حالت خوب بشه؟
در ضمن شرایط آگاهی اجتماعی برای ما مهم است.
در آخر مدیریت رابطه. تمامی موارد به خود مدیریتی و واقعیت اجتماعی منجر به این میشود که ما بتوانیم روابط خود را با دیگران مدیریت کنیم و با استفاده از هیجان است که طرف مقابل و خودمان میتوانیم درست پیش برویم و ناخودآگاه این مشکلاتی که وجود دارد، حل میشود.
اگر قرار باشد مادر قهر کردن را در زمان کودکی به فرزند خود آموزش بدهد این بچه نمیتواند توانمندیهای خود را افزایش بدهد و در ارتباط مؤثر با دیگران به مشکل برمیخورد.
خود مادرها در وهله اول باید هوش هیجانی خود را بالا ببرند و در نهایت بتوانند فرزندان خوبی را پرورش
بدهند.
نکته دیگر این است که بچههایی که فقط چشم میگویند و کاملاً بسته شده رفتار میکند. این بچهها کم کم هوش شناختی و خلاقیت خود را از دست میدهند.
قرار است فرزندمان یاد بگیرد با هیجان ترس خود مقابله کند و اگر مثلاً عصبانی است درست بروز بدهد. ما نمیخواهیم بچهها خشم خود را بخورند. درست این است که بتوانند هیجانات خود را درست بروز بدهند.
اگر کودک ما هیجانات خود را بروز ندهد و خشم خود را بخورد، در زمان اتفاق افتادن یک موضوع کوچک، خشم بسیار زیادی از خود نشان میدهد و برخورد بدی نشان میدهد.
پرسش مجری: اگر بچهای به هر دلیلی همیشه چشم میگوید و چیز دیگری نمیگوید و بروز نمیدهد، خانواده باید سعی کنند که در احساساتش تغییر ایجاد کنند.
پاسخ دکتر امیرآتشانی: ما در مدل ارتباطی ۴ ارتباط داریم:
- تهاجمی
- منفعلانه
- تهاجمی-انفعالی
- قاطعانه.
تلاش ما این است که افراد قاطعانه پیش بروند و سه مورد دیگر بچهای که خودش را بزند. تهاجمی برخورد کرده و بچهای که با چشم گفتن برخورد کند فقط منفعلانه برخورد کرده است. اینها هر دو در آینده موقعیت شغلی، اقتصادی و خانوادگی خوبی نخواهند داشت.
نکته آخر برداشت ما این است که در رابطه با مدیریت رابطه با اینکه در رابطه با اینکه فرزندان بتوانند مدیریت رابطه خوبی داشته باشند با دیگران، توصیه میکنیم که روی مقوله هوش هیجانی گام به گام خانوادهها پیش بروند.
مثلاً در رابطه با هیجانات خاص خود صحبت کنند. مثلاً یک روز با فرزندمان در مورد اینکه وقتی میترسی چه اتفاقی میافتد و دقیقاً بیان کنند و اگر در جامعه کسی استرس داشته باشد شما چه برخوردی میکنید.
در رابطه با مدیریت رابطه خیلی به نکات ریز توجه کنیم. بغل کردن، روبوسی کردن، دست دادن، ایستادن در کنار افراد و صحبت کردن.
اینها هر کدام از موارد مهمی هستند که باید بچهها یاد بگیرند.
مثلاً یکی از مشکلاتی که فرزندان ما در مورد ارتباطی دارند این است که فرزندان کوچک عادت کردند و همیشه در زمان صحبت کردن به مادر خود میچسبند. و زمانی که بزرگتر میشوند فاصله را رعایت نمیکنند و مداوم میخواهند به طرف مقابل بچسبند و صحبت کنند.
در صورتی که ما در فرهنگمان باید یک فاصله را داشته باشیم. این فاصله در کشورهای اروپایی بیشتر از حد ما است. و در کشورهای آسیای شرقی کمتر از ماست و ما باید یک فاصله بین آدمها زمان صحبت کردن داشته باشیم. اگر فاصله نزدیکتر باشد به مدیریت رابطه لطمه میزند.
یکی از آیتمهایی که باید توجه کنیم مهمان بودن و میزبان بودن را به فرزندان خود آموزش بدهیم. همینطور که میدانید وقتی که ما به عنوان یک مدیر شرکتهای کارآفرین در شرکت خود هستیم، میزبان خیلی از افراد میشویم و در مذاکرات کاری نیازمند این هستیم که مهمان شرکتهای دیگر باشیم.
اگر فرزند من از کودکی بداند میهمان بودن چه شرایطی دارد. مثلاً کسی چیزی از ما طلب کرد که باید به او بدهیم نباید دریغ کنیم اما وقتی مهمان هستیم، خیلی فکر میکنیم که خواستهای داشته باشیم و پاسخگو باشیم.
نکات ریز دیگر وجود دارد مثل هدیه گرفتن. در زمان هدیه گرفتن نگاه را به فرزندان خود آموزش بدهیم. زمانی که میخواهیم از فرد دیگری هدیه بگیریم باید در چشم طرف نگاه کنیم و تشکر کنیم.
اما زمانی که باید عذرخواهی کنیم باید سر خود را پایین بیندازیم و موارد ریز هستند که در رابطه با ارتباط بسیار مهم هستند.
دیدگاهتان را بنویسید