نقش والدین در ایجاد اضطراب ناشی از احساس گناه
زمان مطالعه: 9 دقیقه
این فایل ادامه فایل چگونه میتوان به افرادی که دچار استرس پس از آسیب شدهاند، کمک کرد؟ (فایل شماره 2) است.
صحبت های سرکار خانم دکتر زهرا امیرآتشانی در برنامه رادیویی از رادیو مادر.
مادران موفق دنیای امروز، رمز موفقیت خود را در توانایی پرورش کودکانی فرهیخته میدانند. پس باید به عنوان یک مادر تلاش کنیم تا اطلاعات ما بیشتر شود.
امروز میخواهیم بررسی کنیم که، چه چیزهایی منجر به اضطراب در کودکان میشود؟
وقتی دانش خودمان را در این رابطه زیادتر میکنیم، آنوقت میتوانیم به صورت برنده به زندگیمان و پرورش کودکمان نگاه کنیم.
یکی از اضطرابهایی که امروز میخواهیم در مورد آن صحبت کنیم، اضطراب ناشی از گناه، یا اضطراب ناشی از احساس گناه است.
والدین آگاهانه و ناآگاهانه در کودکان خود احساس گناه ایجاد میکنند. احساس گناه مثل نمک یک عنصر مفیدی برای آب و تاب دادن به زندگی است، ولی نباید خیلی زیاد بشود.
وقتی کودک از یکی از اصول اخلاق اجتماعی یا رفتاری سرپیچی میکند، آن وقت جایی هم برای مذمت و احساس گناه وجود دارد.
با وجود این کودک وقتی از داشتن احساسات منفی یا افکار ناپسند منع میشود، به ناچار احساس گناه و اضطراب خیلی زیادی برای او ایجاد میشود.
شاید احساس اینکه «این شخصیت داستانی چه آدم بدی است من باید بکشمش» ظاهراً خیلی چیز بدی است، ولی واقعیت این است که آن افکار منفی هم برای رشد کودکان لازم است.
نباید خیلی زیاد این احساس را در کودک ایجاد کنیم که «اگر احساس کردید این شخصیت کارتونی باید بمیره شما یک گناه کردی » و احساس اضطراب در آن ایجاد کنید.
سرفصلهای این مقاله
- برای مانع شدن از احساس گناه غیر ضروری، والدین باید مثل یک مکانیک خوب برخورد بکنند.
- ممکن است موافقت و همدلی والدین خود را از دست بدهد.
- خانوادههای قدیمی، مادران قدیمی کمتر از مادران امروزی با بچهها صحبت میکردند.
- خودت که میدانی دو هفته نیامده بود و مریض شده بود.
- نوع دیگری از اضطراب، اضطراب ناشی از انکار استقلال و موقعیت کودک است.
- در هر صورت نتیجه چیزی جز اضطراب نیست.
- برای احساسات کودک، انجام کارها با کارایی کامل خیلی گران تمام میشود.
- کتابهای انتشارات فرزام برای پرورش فرزندانی توانمند:
- باهوش خوشرو (نسخه چاپی)
- باهوش خوشاخلاق (نسخه pdf)
- ۱۵گام تا تمرکز کودکان بر اساس نظریههای فرآیندی (۳ تا ۷ سال)
- راهکارهای افزایش دقت و تمرکز (8تا12سال) (نسخه چاپی)
برای مانع شدن از احساس گناه غیر ضروری، والدین باید مثل یک مکانیک خوب برخورد بکنند.
یک مکانیک خوب وقتی ماشین خراب سر و صدا ایجاد میکند، به جای اینکه ماشین را ملامت بکند و بگوید چه ماشین بدی، چه ماشین بیخودی هست یا اصلاً خوب نیست؛ میآیند یک سرکشی میکنند، ببینند کجای ماشین دچار مشکل شده است و برای آن هیچ وقت یک مکانیک، صاحب ماشین را خجالت زده نمیکند.
مکانیک به جای این کار، به سر و صداهای عجیب و غریب ماشین خوب گوش میدهد تا ببیند مشکل از کجا است و منشا احتمالی خرابی کجا است؟
حالا یک پدر و مادر توانمند هم همین کار را انجام میدهند. اگر میبینند که کودکشان تمایل دارد که اسباب بازی خود را بشکند، اگر میبینند که کودکشان تمایل دارد که یک شخصیت داستانی کشته بشود، میآیند به عمق فکر میکنند.
چه کار کردند؟ چه اتفاقی افتاده که کودک چنین احساسی را دارد از خود بروز میدهد؟
به جای اینکه مدام بگویند «تو چه قدر کودک بدی هستی»، «تو خیلی کار بدی میکنی»، «چقدر دلت سیاهه»، «چقدر دل سنگی»، چنین کلماتی را به زبان نمیآورند که نتیجهی آن این باشد که کودک احساس گناه کند.
برای کودکان «دلخوشی» بزرگترین خواستهی مفید است. همین که کودکان در دل خود احساس کنند که آزاد هستند، که هر کاری که دوست دارند انجام بدهند، خیلی به آنها شادابی میدهد.
اینکه پدر و مادر از کارهای آنها برای پیشگیری از خطر جلوگیری کنند، خوب است. ولی واقعیت این است که نباید این احساس را در کودک ایجاد کنیم که هر کاری میخواهد انجام بدهد.
ممکن است موافقت و همدلی والدین خود را از دست بدهد.
این احساس، احساس بدی است. هر انسانی ممکن است اشتباه کند. فرزند ما هم ممکن است اشتباه کند.
ما به جای اینکه بیاییم به او بگوییم که تو اشتباه کردی، تو کار بدی کردی، تو آدم بدی شدی، میتوانیم به او بگوییم این کار، کار اشتباهی بود.
اظهاراتی که ما مادران در این وضعیت میتوانیم داشته باشیم این است. که مثلاً «تو اینجوری احساس میکنی اما من جور دیگری احساس میکنم. من احساس میکنم که کشتن یک موجود مثلاً کارتونی خیلی کار خوبی نباشد، به نظرم در مورد این احساسات هم فکر کن مامان جان».
اینطوری خیلی بهتر میتوانیم به احساسات درونی کودک بپردازیم و بیشتر به رشد او کمک بکنیم.
مثلاً بگوییم: «به نظر میاد که نظرت درست باشه ولی نظر من این است. من به نظر شما احترام میگذارم ولی نظر خودم یک نظر دیگر است».
وقتی شما به عنوان والدین با فرزند خود اینطوری صحبت میکنید، علاوه بر اینکه احساس اعتماد به نفس را در او زیاد میکنید، باعث میشوید که احساس گناه در مورد خطاها و اشتباهات خود نداشته باشد. و فکر کند ممکن است این قضیه نظر دیگران باشد و به نظر خودش اینجوری یا انجام این کار گناه نباشد.
والدین بدون اینکه خودشان بدانند ممکن است با پرحرفی و توضیحات غیر ضروری در کودکشان احساس گناه کنند. این بخصوص در مورد والدین امروزی زیاد صدق میکند.
خانوادههای قدیمی، مادران قدیمی کمتر از مادران امروزی با بچهها صحبت میکردند.
شاید یک کار خطا فقط یک نگاه برایش کافی بود. قطعاً هم اثری بخشی آن بیشتر بوده است.
ولی الان مادر وقت میگذارد خیلی از مواقع که اصلاً مناسب آن مطلب نیست و مطالبش رشد نیافته است. یا با خشم و عصبانیت و ناراحتی تلفیق شده است.
مادر یا پدر میآیند در مورد قضیه صحبت میکنند. آنجا فقط و فقط چیزی که کسب میشود از این دیالوگ، این هست که پدر و مادر رضایت خاطر دارند. از این حکمرانی که کرده است.
واقعیت این هست که هیچ چیز مفیدی به کودک خود ندادیم، مثلاً فرض کنید که یک داستان در مورد یک دختر کوچولو 5 ساله داشته باشیم. داستان را گوش بدهید:
فرنیک 5 ساله است از دست معلم مهدکودکش بسیار عصبانی است. چون مربی او بدون اینکه خداحافظی کند، بدون اینکه به بچهها بگوید دو هفته است که به مهدکودک نیامده است.
وقتی که خانم به آنجا برگشته است، ژاکتش را که درمیآورد و میگذارد گوشهی کلاس، فرنیک ژاکت معلم را میقاپد و به حیاط فرار میکند. هر چی خانم معلم به دنبالش میرود، ژاکت را نمیتواند بگیرد، و عصبانی در حیاط مانده است.
این وضعیت ممکن است باعث این بشود که مدیر مهد بیاید و دخالت بکند و به فرنیک بگوید که سریع برگرد داخل کلاس، آن ژاکت مال تو نیست مال خانم معلم است. خودتم این را میدانی، الان معلمت دوباره مریض میشود.
خودت که میدانی دو هفته نیامده بود و مریض شده بود.
حالا تو باعث میشوی که معلم دوباره مریض شود. چرا لوازم دیگران را برمیداری؟ شما میخواهی دوباره معلمت رو مریض کنی؟
و این دیالوگها هیچ کمکی در اصل نه به فرنیک میکند نه به احساسی که ایجاد میشود.
در این دیالوگ فقط مدیر دارد احساس گناه را نسبت به بیماری معلم در کودک ایجاد میکند. در صورتی که این کودک باید احساس عصبانیتش تشخیص داده شود.
معلم با او صحبت کند و بگوید که منم ناراحتم از دوری شما، منم روزهای بدی را گذراندم، ولی الان من خوب شدم. بیا سریع داخل، یا اینکه دستش را بگیرد و بیاورد داخل، بعد صحبت بکند.
تنها کاری که لازم بود در لحظه اول که بچه رفته بود انجام شود این بود که سریع بریم داخل حیاط، دست کودک را بگیریم و بیاوریم داخل و ژاکت را از او بگیریم.
بقیهی موارد، دیالوگهایی که مدیر بلند بلند بیان میکرد و شاید هم معلم بیان میکرد، فقط میخواست حس حکمرانی را ایجاد بکند و هیچ فایدهای نه برای کودک و نه برای خانم معلم نداشته است.
از این مثالها ما در زندگی خود خیلی زیاد میبینیم. از این به بعد، هر وقت خواستیم در مورد یک موضوعی بحث کنید به جای کلام. حرکت بکنید و قطعاً موفقتر هستید.
به قول معروف آنهایی که از جای خودشان میجنبند، گاهی میبازند ولی آنهایی که نمیجنبند همیشه میبازند. برای اینکه همیشه نبازیم حتماً یک حرکتی در برخورد با کودکان داشته باشیم.
نوع دیگری از اضطراب، اضطراب ناشی از انکار استقلال و موقعیت کودک است.
این نوع اضطراب زمانی ایجاد میشود که کودک میخواهد تمام کارهایش را خودش انجام بدهد، ولی باز داشته میشود.
در درونش رنج و خشمی ایجاد میشود. مثلاً:
مامان مراقب باش شما نمیتونی کفشت را بپوشی.
مامان مراقب باش شما نمیتونی از پله بری پایین.
شما نمیتونی این کار را انجام بدی.
شما نمیتونی این کارا بکنی.
مادامی که پدر و مادرهای امروزی برای فرزاندانشان بیان میکنند، نمیدانند که ظاهری دارند از کودک نگه داری میکنند، ولی در واقع دارند یک اضطرابی در ذهن آنها جای میدهند.
وقتی کودک از شرکت در فعالیتها و مسئولیتهایی که آمادگی آنها را دارد باز داشته میشود، ناخودآگاه خشمگین میشود.
از طرفی ممکن است فرد احساس کند که نیاز به انتقام دارد و شاید در ذهن خود نقشههای خیالی بکشد. این نقشهها احساس گناه و تلافی را در کودک ایجاد میکند.
در هر صورت نتیجه چیزی جز اضطراب نیست.
کودکان خردسال قادر نیستند در تمام کارهای خود مهارت کافی داشته باشند و واقعاً خوب انجام بدهند. مدتها طول میکشد تا فرزندمان بتواند بند کفشهای خود را درست ببندد، مدتها طول میکشد تا بتواند دکمههای کت خود را ببندد، کفشهای خود را درست بپوشد، در بطری مربا را باز کند یا دستگیرهی در را بچرخاند.
بهترین کمکی که میشود به آنها کرد این هست که صبورانه منتظر باشیم ببینیم چه اتفاقی میافتد، چه قدر از کار را میتوانند به تنهایی انجام بدهند.
و حتماً به آنها بگوییم که مامان جان این کارها سخت است، واقعاً برای سن شما زود است ولی اجازه بدهیم که این کار را انجام بدهد.
کودک چه در تلاش باشد که موفق بشود یا نشود، این قبیل توضیحات او را در انجام کارها کمک میکند. اگر کودک موفق به انجام کار بشود از اینکه میداند که کار سختی را انجام داده است، خود به خود احساس رضایت خاطر میکند و ناخودآگاه اعتماد به نفسش زیاد میشود. و اگر موفق نشد این کار را انجام بدهد، این تسلی خاطر را دارد که پدر و مادرش هم میدانستند که این کار چقدر سخت است و این کار در حد سن او نیست.
در هر صورت کودک همدردی و حمایت را تجربه میکند. که این تجربه صمیمیت بین او و والدینش را عمیقتر میکند.
یک چنین رفتاری با کودک سبب میشود او به دلیل ناموفق بودن در انجام کار نه تنها احساس بیلیاقتی نکند. نه تنها اعتماد به نفسش از بین نرود، بلکه احساس کند که او به کمک بزرگترها میتواند کارهایش را انجام بدهد و کارایی خودش را نشان بدهد و این قضیه به او حس همدلی و حمایت خانواده را میدهد.
به هیچ وجه از کودک نخواهیم که احساس کند که رفتارهای ما کاراتر است. و این کارایی را اگر شما هم از کودکتان بخواهید، مطمئن باشید دشمنی با کودک خود را خواستید.
برای احساسات کودک، انجام کارها با کارایی کامل خیلی گران تمام میشود.
چون خواهناخواه او نمیتواند همهی کارها را کاملِ کامل انجام بدهد.
کارایی خواستن از کودک سرچشمهی تواناییهای او را میخشکاند و از رشد او کاملاً جلوگیری میکند. و دلبستگیهایش را کاهش میدهد و ممکن است به ورشکستگی احساسی منجر بشود.
به طور کلی باید بگوییم که از کودکان خردسال نباید انتظار کارها را در سطح کارآیی داشته باشیم، ولی انتظار میتوانیم داشته باشیم که تلاش کنند تا کارهایشان را خودشان نشان بدهند.
کودکان برای هر کاری نیاز دارند که از نظر جسمی به توانایی انجام آن مهارت رسیده باشند.
واقعاً گاهی لیوان سُر تر از آن چیزی هست که در دستهای کوچک یک کودک 3 ساله بماند. ممکنه سُر بخورد و بریزد و بشکند.
در یک چنین وضعیتی اینکه به کودک بگویم که: «مامان جان آبش خیلی زیاد بود، سنگین بود. من اشتباه کردم که این لیوان را دست شما دادم»، خیلی به حس اعتماد به نفس کودکمان کمک کردیم و نگذاشتیم که اضطراب بگیرد.
در صورتی که یک مادر بدون دانش در یک چنین شرایطی به کودک خود میگوید: «مگه 100 دفعه نگفتم محکمتر. بگیر برای چی لیوان را باز انداختی».
در یک چنین وضعیتی این سبک سرزنشها، به جز اضطراب نتیجهای برای فرزندمان ندارد.
امیدوارم بتوانید از این فایلها استفاده بکنید و فرزندانی قوی، توانمند و بدون اضطراب پرورش بدهید.
موفق باشید.
به امید این هستیم که در فایلهای بعدی هم ما را همراهی بفرمایید.
ادامه این مطلب را در سرچشمههای اضطراب در کودکان بخوانید.
دیدگاهتان را بنویسید